سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 


آیا می توان گفت: واقعه عاشورا معلول تعارضات قومی و قبیله ای و نتیجه خشونت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ های بدر و احد و ... است. همچنان که در هنگام آمدن کاروان اسیران کربلا به کاخ یزید، وی می گفت: »کاش بزرگان من که در بدر حاضر شدند و گزند تیرهای خزرج را دیدند امروز در چنین مجلسی حاضر بودند«.
ریشه یابى حوادث واقعه عاشورا و تحلیل آن نباید صرفا به شعرى که یزید از قول شاعر بنى خندف که در جاهلیت با خزرجیان در گیر بودند، خوانده استناد کرد، بلکه باید آن را در بستر تاریخى خود و با توجه به بررسى اهداف قیام از زبان امام( ع )و نیز انگیزه هاى رویارویى یزید با آن تحلیل کرد. در آغاز باید به این نکته توجه داشت که جنگ هاى میان پیامبر( ص )و مشرکان قریش را به هیچ وجه نمى توان جنگ هاى قبیله اى به حساب آورد، زیرا هم پیامبر( ص )و هم مردم مکه هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند و در هیچ سند تاریخى اعم از اشعار، گفته ها و نقل ها پیرامون حوادث این جنگ ها به سخنى که از آن بوى قبیله گرى استشمام شود، بر خورد نمى کنیم. و این که از این جنگ هاى با عنوان خشونت پیامبر( ص )یاد کنیم، به هیچ وجه از نظر تاریخى صحیح نیست، زیرا اگر تقابل مشرکان قریش با پیامبر( ص )را در تاریخ بررسى کنیم، مشاهده مى کنیم که این قریشیان بودند که با قساوت تمام در مقابل پیامبر( ص )ایستاده و با شکنجه یاران آن حضرت( ص )و به شهادت رساندن شخصیت هایى همچون یاسر و سمیه و تحت فشار قرار دادن پیامبر( ص )در شعب ابى طالب و بالاخره قصد ترور آن حضرت( ص )، خشونت را به اعلا درجه خود رسانیدند. و کشته شدن تعدادى از بزرگان قریش و از جمله خویشان نزدیک معاویه و یزید در جنگ هاى بدر و احد طبق قوانین جنگ صورت گرفت زیرا آنان به میدان آمده و مبارز طلبیدند و بالاخره مبارز مسلمانى همچون حضرت على( ع )یا باید بکشد و یا کشته شود و کشتن در جنگ به هیچ عنوان نام خشونت به خود نمى گیرد. علاوه بر آن اگر نگاهى به برخورد پیامبر( ص )با قریشیان و از جمله بنى امیه بیفکنیم آن را سر تا سر عطوفت و مهربانى و گذشت و بزرگوارى مى بینیم تا آنجا که در هنگام فتح مکه، پیامبر( ص )به شدت در مقابل سعد صحابى بزرگوار خود که آن روز را روز جنگ و خشونت معرفى مى کرد، ایستادگى کرده و آن روز را به عنوان یوم الرحمه روز رحمت و عطوفت معرفى کرد و در هنگام فتح مکه، خانه ابوسفیان دشمن دیرین خود را به عنوان خانه امن معرفى کرد و به دنبال تسخیر مکه، همه مکیان را بخشیده و آنها را طلقا یعنى آزاد شدگان نامید و پس از آن در جنگى که قریشیان به همراه پیامبر( ص )شرکت کرده بودند، براى آنان سهم بیشترى از غنایم قرار داد و بالاخره در سال هاى پایانى عمر خود، ابوسفیان را به عنوان عامل جمع آورى صدقات نجران برگزیده بود. پس از وفات پیامبر( ص )نیز سخنى از تعارضات قومى نمى بینیم و این مسأله چنان کم رنگ است که شاهده آنیم که ابوسفیان پس از ماجراى سقیفه به نزد حضرت على( ع )آمده و از آن که ابوبکر که از قبیله ضعیفى همچون »تمیم« است، حکومت را در دست گرفته، ابراز گلایه مى کند و پیشنهاد همکارى به حضرت على( ع )براى سرنگونى ابوبکر را مى دهد، که البته مورد پذیرش حضرت( ع )قرار نمى گیرد. اگر بخواهیم نمودى از این تعارضات را ببینیم، قاعدتا باید آن را در جنگ صفین مشاهده مى کردیم، در حالى که کوچکترین اشاره اى به این تعارضات در این جنگ که میان على بن ابى طالب( ع )قاتل خویشان معاویه و معاویه بن ابو سفیان است، در وقایع تاریخى و حتى در اشعار مبارزان طرفین نشده است. فشار آوردن یزید به امام حسین( ع )مبنى بر بیعت کردن، نیز به هیچ وجه رنگ و بوى قبیله اى نداشت، زیرا که این فشار همزمان از سوى یزید بر عبدالله بن زبیر( از طایفه بنى اسد )و عبدالله بن عمر( از قبیله بنى عدى )نیز وارد شد. که بعدها ابن زبیر نیز قیام مسلحانه اى علیه یزید بر پا کرد. در میان اهداف امام حسین( ع )از قیام در برابر یزید که در لابلاى سخنان آن حضرت( ع )یافت مى شود، نیز هیچ اشاره اى به مسائل قبیله اى نشده است، بلکه آن حضرت( ع )اهداف خود را از قیام، مسائلى همچون امر به معروف و نهى از منکر، اصلاح دین پیامبر( ص )، عمل به سیره پیامبر( ص )و حضرت على( ع )و بالاخره قیام در برابر فساد و تباهى مطرح مى کند. همچنین در رجزهاى واقعه عاشورا که از سوى طرفین نبرد خوانده شده نیز هیچ اشاره اى به تعارضات قومى دیده نمى شود. و بالاخره به جز این شعر یزید در هیچ موردى پس از واقعه عاشورا به شعر یا سخنى که دلالت بر وقوع واقعه عاشورا در اثر تعارضات قومى بنماید، مشاهده نمى شود. بنابراین، بسیار سخیفانه است که اهداف عالى نهضت عاشورا را که در کلمات امام حسین( ع )و نیز در گزارش هاى تاریخى بیان شده نادیده گرفته و تنها آن را با امرى موهوم همچون تعارضات قومى و قبیله اى تحلیل نماییم.

*********
به تازگی شنیده ام که در مقاتل اصلی داستان کربلا و همچنین زندگینامه آقا اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نامی از حضرت رقیه(علیها السلام) دیده نمی شود. تنها سکینه(علیها السلام) و فاطمه صغری جزء دختران حضرت هستند. خواستم بر طبق تحقیقات موثق بگویید آیا واقعا رقیه ای وجود ندارد و یا داستان دیگری است؟ خصوصا که می گویند در کتاب شهید مطهری هم آمده است این داستان حضرت رقیه(علیها السلام) که در خرابه بوده است و سر پدرش در طشتی آورده اند و با دیدن آن غش کرده و شهید شده است، کذب محض است؟!

نویسنده «کامل بهائى» در جزء دوم، فصل سوم از باب 25، ص 179 مى گوید: در کتاب «حاویه» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران آنان پوشیده نگه مى داشتند و به هر کودکى وعده مى دادند که پدرت به سفر رفته و باز مى گردد. این وضع ادامه داشت تا اینکه اسیران را در جوار خانه یزید جا دادند. در میان کودکان دخترکى بود چهارساله. این دختر شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین کجاست؟ همین الان او را در خواب دیدم و بسیار پریشان بود. زنان و کودکان همه به گریه افتادند و ناله آنان بلند شد. یزید در آن حال خوابیده بود. از صداى ناله آنان از خواب بلند شد و گفت چه شده است؟ گزارشگران یزید خبر آوردند که دختر بچه چهارساله اى پدرش را مى خواهد. یزید دستور داد سر پدرش را براى او بیاورند. آن ملعون ها سر امام حسین) ع (را آوردند و در برابر او چشمان او نهادند. آن دختر بچه گفت: این چیست؟ ملعون ها گفتند: سر پدر توست. دختر بچه از مشاهده آن وضع ترسید و فریاد کشید. پس از آن به حال بیمارى افتاد و پس از چند روز جان به جان آفرین تسلیم کرد.) 1 (نویسنده کامل بهائى حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى معروف به عمادالدین طبرى است. شیخ عباس قمى درباره ایشان مى گوید: حسن بن على بن محمد بن حسن عمادالدین طبرى، عالم، ماهر، خبیر، متدرب، نحریر، متکلم جلیل، محدث نبیل، فاضل، فهامه و معاصر خواجه نصیر طوسى، علامه حلى و محقق است. او داراى کتاب هاى شریف است مانند معارف الحقائق، عیون المحاسن، الکفایه فى الامامه، النقض على معالم فخر الدین الرازى، کتاب اسرار الامامه و جوامع الدلائل، العمده فى اصول الدین و فروعه، تحفه الابرار، اربعین بهایى، کتاب احوال السقیفه، الاصول فى امامه آل الرسول و کتاب هاى دیگر. وزیر معظم جناب بهاءالدین محمد بن شمس الدین محمد جوینى به عمادالدین طبرى عنایت کامل داشت و براى همین عمادالدین طبرى برخى از کتب خود را به نام او مى نوشت که یکى از آنها اربعین بهائى است و یکى هم کتاب کامل بهائى است.) 2 (شیخ عباس قمى، از ایشان بسیار تمجید کرده و مطالبى را درباره کتاب هاى ایشان آورده است. از سخنان شیخ عباس قمى بر مى آید که عمادالدین طبرى عالمى است مورد اعتماد. شیخ عباس قمى در منتهى الآمال در حالات امام حسین) ع (، مقصد چهارم، فصل هشتم، ص 807، چاپ هجرت، جلد اول، چاپ هشتم، 1374 آنچه را که در کامل بهائى آمده، آورده است و پس از آن مى گوید: بعضى این خبر را به صورت گسترده نقل کرده اند و مضمون آن را یکى از بزرگان به نظم کشیده است و من در این مقام به همان اشعار اکتفا مى کنم: یکى نو غنچه اى از باغ زهرا بجست از خواب نوشین بلبل آسا به افغان از مژه خوناب مى ریخت نه خونابه که خون ناب مى ریخت بگفت اى عمه بابایم کجا رفت؟ بد ایندم در برم دیگر چرا رفت؟ مرا بگرفته بود ایندم در آغوش همى مالید دستم بر سر و گوش بناگه گشت غایب از بر من ببین سوز دل و چشم تر من حجازى بانوان دلشکسته بگرداگرد آن کودک نشسته خرابه جایشان با آن ستمها بهانه طفلشان سربار غمها ز آه و ناله و از بانگ و افغان یزید از خواب بر پا شد هراسان بگفتا این فغان و ناله از کیست خروش و گریه و فریاد از چیست؟ بگفتش از ندیمان کاى ستمگر: بود این ناله از آل پیامبر یکى کودک ز شاه سر بریده در این ساعت پدر در خواب دیده کنون خواهد پدر از عمه خویش وز این خواهش جگر ها را کند ریش چون این بشنید آن مردود یزدان بگفتا چاره کار است آسان سر باباش برید ایندم به سویش چه بیند سر برآید آرزویش همان طشت و همان سرقوم گمراه بیاوردند نزد لشگر آه یکى سرپوش بد بر روى آن سر نقاب آسا بروى مهر انور به پیش روى کودک سر نهادند ز نو بر دل غم دیگر نهادند بناموس خدا آن کودک زار بگفت اى عمه دل ریش افکار چه باشد زیر این مندیل مستور که جز بابا ندارم هیچ منظور بگفتش دختر سلطان والا که آنکس را که خواهى
هست اینجا چو بشنید خود برداشت سرپوش چه جان بگرفت آن سر را در آغوش بگفت اى سرور و سالار اسلام ز قتلت مرمرا روز است چون شام پدر بعد از تو محنت ها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم همى گفتندمان در کوفه و شام که اینان خارجند از دین اسلام مرا بعد از تو اى شاه یگانه پرستارى نبد جز تازیانه ز کعب نیزه و از ضرب سیلى تنم چون آسمان گشته است نیلى بدان سر جمله آن جور و ستم ها بیابان گردى و درد و المها بیان کرد و بگفت اى شاه محشر تو برگو کى بریدت سر ز پیکر مرا در خردسالى دربه در کرد اسیر و دستگیر و بى پدر کرد همى گفت و سر شاهش در آغوش بناگه گشت از گفتار خاموش پرید از این جهان و در جنان شد در آغوش بتولش آشیان شد خدیو بانوان دریافت آن حال که پریده است مرغ بى پر و بال ببالینش نشست آن غم رسیده به گرد او زنان داغ دیده فغان بر داشتندى از دل تنگ به آه و ناله گشتندى هم آهنگ از این غم شد به آل الله اطهار دوباره کربلا از نو نمودار بر این اساس، دختر بچه چهار ساله اى از امام حسین) ع (در شام وفات کرده است و نمى توان در آن تردید کرد. نویسنده «منتخب التواریخ» در ص 388 مى گوید: شیخ محمد على شامى به من گفت: جد مادرى ام سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. شبى دختر بزرگ در خواب رقیه دختر امام حسین) ع (را دید. رقیه به او گفت به پدرت بگو به والى شهر بگوید که به قبر من آب نفوذ کرده تا بیایند و تعمیر کنند. سید به خواب دختر بزرگ ترتیب اثر نداد. شب دوم دختر وسطى همین خواب را دید و سید باز هم به والى خبر نداد. شب سوم دختر سوم همین خواب را دید و سید باز هم به والى نگفت. شب چهارم خود سید خواب دید و جناب رقیه با حالت عتاب به سید گفت: چرا والى را خبر نکردى؟ سید از خواب بیدار شد و نزد والى رفت و ماجرا را براى والى تعریف کرد. به دستور والى همه علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل بسته حرم به دست هر کس باز شود او قبر را بشکافد و به را بیرون بیاورد تا قبر تعمیر شود. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را شکافت، بچه را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کردند. پس از آن سید دعا کرد که خدایا پسرى برایم عطا کن و خداوند هم به او سید مصطفى را داد. والى شام جریان را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید تولیت مرقد حضرت رقیه و حضرت زینب را به او واگذار کرد. هم اکنون تولیت این زیارتگاه ها به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است. این ماجرا گویا در سال 1280 هجرى قمرى روى داد.(1) این، واقعه اى است که روى داده است و داستان خیالى نیست. در کتاب «تراجم اعلام النساء»، جلد 2، ص 103، چاپ اول، در ابتدا مى گوید: رقیه بنت الحسین و پس از آن داستان خواب دیدن سید ابراهیم را به نقل از منتخب التواریخ آورده است. نویسنده «مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول» مى گوید: «کان له من الأولاد ذکورا و اناثا عشره، سته ذکور و اربع اناث. فالذکور على الاکبر و على الاوسط و هو سید العابدین، و على الاصغر و محمد و جعفر و عبدالله و اما البنات فزینب و سکینه و فاطمه. هذا هو المشهور. و قیل بل کان له اربعه بنین و بنتان. و الاول اشهر».) 3 (امام حسین) ع (ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. پسران عبارتند از: على اکبر، امام زین العابدین، على اصغر، محمد، جعفر و عبداله و دختران عبارتند از: زینب، فاطمه و سکینه. قول مشهور همین قول است که آن حضرت ده فرزند داشت. برخى گفته اندکه آن حضرت چهار پسر و دو دختر داشت ولى آن قول اول از این مشهور تر است. کشف الغمه، جلد دوم، حالات امام حسین) ع (ص 250 همین عبارت ها را آورده است و نسخه هر دو مانند هم است. به این معنا که در کشف الغمه هم چهار دختر گفته ولى چهارمى را نام نبرده است. علامه مجلسى در جلد 45 بحارالانوار، ص 331 عبارت کشف الغمه را آورده است. همان عباراتى را که نویسنده کشف الغمه از مطالب السؤول نقل کرده، در بحار آورده است. در بحار هم عبارت چنین است که امام حسین) ع (چهار دختر دارد و چهارمى را نام نبرده است. ناسخ التواریخ، جلد امام حسین) ع (، ج 4، ص 238 و 239 عبارت کشف الغمه را آورده است و به خود کتاب مطالب السؤول اشاره کرده است. در عبارت ناسخ هم چهار دختر آمده و چهارمى نام برده نشده است. البته توجه داشته باشیم که تعداد فرزندان امام حسین) ع (مورد اتفاق نیست و چون ما درباره رقیه) س (بحث مى کنیم درباره اولاد دیگر آن حضرت بحث نمى کنیم. بر اساس نظر نویسنده مطالب السؤول، امام حسین) ع (چهار دختر دارد. نویسنده ینابیع الموده مى گوید: «و یقول الحسین علیه السلام اللهم انک شاهد على هؤلاء القوم الملاعین انهم قدعمدوا ان لا یبقون من ذریه رسولک صلى الله علیه و آله و سلم و هو یبکى بکاء شدیدا و ینشد و یقول: یا رب لا تترکنى وحیدا قد اظهروا الفسوق و الجحودا و صیرونا بینهم عبیدا یرضون فى فعالهم یزیدا اما اخى فقد مضى شهیدا مجدلا فى فه فه فریدا و انت بالمرصاد مجیدا ثم نادى یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا اهل بیتى علیکن منى السلام. فلما سمعن رفعن اصواتهن بالبکاء) 4 (احقاق الحق، ج 11، ص 633، چاپ اول، عین جملات ینابیع الموده را از ص 346 نقل کرده است. همانطورى که ملاحظه مى کنید در اینجا در میان دختران و زنان، یکى به نام رقیه است و مى توان حدس زد که دختر چهارساله خرابه شام، همین رقیه و دختر امام حسین) ع (است. در لهوف مترجم، ص 116، ترجمه عباس عزیزى، چاپ اول، 1380، انتشارات صلوه، آمده است: «ثم قال: یا اختاه یا ام کلثوم و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن على جیبا و لا تخمشن على وجها و لا تقلن على هجرا». در این متن عربى، کلمه رقیه آمده است. در لهوفى که شیخ فارس تبریزیان تحقیق کرده و دارالاسوه چاپ کرده، چاپ اول، در ص 141 دارد: «یا اختاه و یا ام کلثوم و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب انظرن اذا انا قتلت الخ. در این نسخه هم کلمه رقیه آمده است. ما بر پایه سخن عمادالدین طبرى و مطالبى که درباره اولاد آن حضرت آمده است، به وجود حضرت رقیه در شام معتقد هستیم.

پى نوشت ها:

1. کامل بهایى، جزء دوم، باب 25، فصل سوم، ص 179 چاپ شیخ عبدالکریم تبریزى، یک مجلد.
2. فوائد رضویه، ص 111، حرف حا، در کلمه حسن.
3. مطالب السؤول، ابوسالم کمال الدین محمد بن طلحه بن محمد بن الحسن القرشى العدوى النصیبى الشافعى المتوفى 652، چاپ اول، 257. مؤسسه البلاغ، بیروت، 1419- 1999، زیر نظر سید عبد العزیز طباطبایى.
4. ینابیع الموده، جزء دوم، ص 416، به نقل از ابى مخنف، چاپ هفتم، 1384 ق. انتشارات الشریف الرضى.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 8:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????